شریعت اسلام برای مراعات مصالح بندگان در دنیا و آخرت وضع شده است و در بسیاری از جاها انسان‌ها را به عدالت و احسان از جمله عدالت اجتماعی امر کرده است. 

عدالت یک ادراک جامع عقلی نیست که با آن میزان عدل یا ظلم در یک چیز را مشخص کنیم؛ بلکه احکامی است عملی که به اصلاح امت اعم از افراد و نهادها می‌اندیشد. خدای متعال فرموده است: 

وَابْتَغِ فِيمَا آتَاكَ اللَّهُ الدَّارَ الآخِرَةَ وَلاَ تَنْسَ نَصِيبَكَ مِنَ الدُّنْيَا وَأَحْسِنْ كَمَا أَحْسَنَ اللَّهُ إِلَيْكَ وَلاَ تَبْغِ الْفَسَادَ فِي الأَرْضِ إِنَّ اللَّهَ لاَ يُحِبُّ الْمُفْسِدِينَ [ القصص: ٧٧].

و با آنچه خدايت داده سراى آخرت را بجوى و سهم خود را از دنيا فراموش مكن، و همچنانكه خدا به تو نيكى كرده نيكى كن و در زمين فساد مجوى كه خدا فسادگران را دوست نمى‌دارد.

اسلام آمده است تا زیبایی‌های اخلاق و اعمال را کامل کند و یکی از آن‌ها عدالت است. رسول اکرم قبایل عرب را به اسلام فرا خواند و یکی از آنها گفت: ای برادر قریشی ما را به چه فرا می‌خوانی؟ پیامبر اکرم فرمود: إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالإِحْسَانِ[النحل: ٩٠]. در حقيقت، خدا به دادگرى و نيكوكارى و بخشش به خويشاوندان فرمان مى‌دهد.

سپس گفت: به خدا به زیبایی‌های اخلاق و نیکی‌های اعمال دعوت کردی؛ قومی که تو را تکذیب کردند بر تو دروغ بستند و علیه تو تبانی کردند دروغگو هستند. (التحرير والتنوير ابن‌عاشور (١٤/٢٥٩)

عدالت اجتماعی به عنوان بخشی از مفهوم کلی عدالت، یکی از شاخه‌های رفتار اجتماعی است. بنابراین عدالت اجتماعی با ارزش‌های اجتماعی مرتبط است ارزش‌هایی که عملکرد انسان‌ها در زندگی را تعیین می‌کند اما آنچه مسلم است فقدان عدالت اجتماعی در همه‌ی اشکال آن است که آسیب‌های شدیدی به دولت‌ها و جوامع وارد می‌کند.

بنابراین عدالت اجتماعی یک مقصد شرعی و ارزش مهم اخلاقی در پیشرفت جوامع و برپایی حکومت‌های بالغ است. 

الف: رهایی عاطفی

عدالت کامل اجتماعی زمانی تحقق می‌یابد و قابلیت اجرا و ماندگاری دارد که به احساس درونی تکیه کند و ناشی از شایستگی فرد و نیاز او به عدالت باشد؛ باید از عقیده‌ای سرچشمه گیرد که به اطاعت و فرمانبری از خدا و واقعیت انسانی بالاتر رهنمون شود.  اسلام ابتدا وجدان و عواطف بشری را از بندگی و کرنش برای غیر خدا آزاد کرد؛ انسان‌ها را متقاعد کرد که غیر از خدا هیچ کس دیگری اختیار او را ندارد؛ نمی‌تواند او را بمیراند یا زنده کند؛ هیچ کس سود و زیانی به حال او ندارد. هیچ کس نمی‌تواند از زمین و آسمان به او روزی رساند. بین او و بین خدا هیچ میانجی و واسطه‌ای وجود ندارند. تنها خداست که می‌تواند و غیر او بندگانی هستند که برای خود و دیگران هیچ نتوانند کرد: قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ *اللَّهُ الصَمَدُ *لَمْ يَلِدْ وَلَمْ يُولَدْ *وَلَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُوًا أَحَدٌ [الإخلاص: ١ ـ ٤].

اگر بندگان، خدا را به یگانگی بپرستند عبادتش یگانه می‌شود. بنابراین عبادت و حاکمیت برای غیر او سزاوار نیست. مردم نباید هم‌دیگر را به اربابی و سروری بگیرند و هیچ کس بر دیگر برتری ندارد مگر با عمل و تقوا: 

تَعَالَوْا إِلَى كَلِمَةٍ سَوَاءٍ بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمْ أَلاَّ نَعْبُدَ إِلاَّ اللَّهَ وَلاَ نُشْرِكَ بِهِ شَيْئًا وَلاَ يَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضًا أَرْبَابًا مِنْ دُونِ اللَّهِ[آل عمران: ٦٤]. 

بياييد بر سر سخنى كه ميان ما و شما يكسان است بايستيم كه: جز خدا را نپرستيم و چيزى را شريك او نگردانيم، و بعضى از ما بعضى ديگر را به جاى خدا به خدايى نگيرد.

اگر دل و درون انسان از عبادت و بندگی بندگان رها شود و احساس کند که با خدا ارتباط کاملی دارد، در زندگی ترسی و نگرانی نخواهد داشت؛ از فقدان رزق و روزی جایگاه و موقعیت خود نمی‌هراسد. اما اسلام شدیدا مشتاق است که انسان‌ها به عزت و کرامت‌شان دست یابند و حس حقیقت‌جویی و پاسداری از عدالت در وجود آن‌ها نهادینه شود و علاوه بر قانون، عدالت اجتماعی مطلقی را تشریع کرده است که هیچ کس در آن کوتاهی نمی‌کند و به خاطر تمام این دلایل است که انسان در برابر ترس و نگرانی از مرگ و رزق و جایگاه خود مقاومت می‌کند و می‌داند که عمر به دست خداست و هیچ مخلوقی نمی‌تواند لحظه‌ای از آن بکاهد.(العدالة الاجتماعية: سيد قطب، ص: ٤٥)

وَمَا كَانَ لِنَفْسٍ أَنْ تَمُوتَ إِلاَّ بِإِذْنِ اللَّهِ كِتَابًا مُؤَجَّلاً[آل عمران: ١٤٥].

و هيچ نفسى جز به فرمان خدا نميرد. [خداوند، مرگ را] به عنوان سرنوشتى معين [مقرر كرده است‌].

قرآن مقرر کرده است که ترس از فقر ناشی از وسوسه‌ی شیطان است تا نفس را ضعیف کند و از اعتماد آن به خدا بکاهد و به اعتماد به غیر خدا را در او تقویت کند: 

الشَّيْطاَنُ يَعِدُكُمُ الْفَقْرَ وَيَأْمُركُمْ بِالْفَحْشَاءِ وَاللَّهُ يَعِدُكُمْ مَغْفِرَةً مِنْهُ وَفَضْلاً وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ[ البقرة: ٢٦٨].

شيطان شما را از تهيدستى بيم مى‌دهد و شما را به زشتى وامى‌دارد؛ و[لى‌] خداوند از جانب خود به شما وعده آمرزش و بخشش مى‌دهد، و خداوند گشايشگر داناست. 

به همین خاطر شایسته نیست برای کسب روزی دست به دامان مردم شوند؛ چرا که روزی همگان به دست خداوند است و هیچ یک از بندگان ضعیف نمی‌توانند روزی کسی را قطع و راه رزق را بر او تنگ کنند. این امر اسباب و کار و تلاش را نفی نمی‌کند بلکه قلب را سترگ و وجدان را تقویت می‌کند. 

به این ترتیب ما باید رهنمود قرآن و رویکرد اسلام را درک کنیم؛ این برداشت با رویکرد کلی اسلام و قانون‌گزاری اسلامی و عدالت اجتماعی سازگار است.(فتحي السيد، عبده أبو سيد، ص٨٥)

نفس بشری از بندگی رهبران و بزرگان رها می‌شود؛ ترس از مرگ و فقر و ذلت و تمام اعتبارات خارجی و ارزش‌های اجتماعی از او رخت برمی‌بندد و سپس نفس خود و شهوات و خواست‌های درونی‌اش را تحقیر می‌کند. وقتی از قید و بند‌های بیرونی رها شود آنگاه قید و بند عاطفی و درونی را که مانع تحقق عدالت اجتماعی شده است می‌گسلد.

این آزادی یکی از پایه‌های اصلی ساختمان عدالت اجتماعی در اسلام است حتی رکن اول و اساسی آن به شمار می‌رود. 

ب: برابری انسانی

اگر وجدان بشری این رهایی عاطفی را حس کند، خواستار حق برابری می‌شود و برای رسیدن به حق برابری تلاش می‌کند و هیچ جایگزینی نمی‌پذیرد. اسلام اصل برابری را زمانی تثبیت کرد که برخی از بزرگان ادعا می‌کردند از نسل خدایان هستند یا در رگ‌هایشان خون آبی نجیب جریان دارد؛ در زمانی که ارباب حق داشت برده‌اش را بکشد و شکنجه کند زیرا تصور می‌کردند زیردستان از نوع دیگری هستند. در چنین زمانی اسلام آمد تا برابری در قانون و در برابر خدا و در دنیا و آخرت را تثبیت کند؛ بگوید هیچ عربی بر غیر عربی برتری ندارد مگر با تقوا. اسلام آمد تا نوع بشر را از نظر خاستگاه و سرانجام یکی بداند؛ در زندگی و مرگ، در حقوق و تکالیف، در برابر قانون و خدا و در دنیا و آخرت یکسان بداند. 

اسلام از عصبیت قبیله‌ای و نژادی پاک و مبرا است؛ از تعصب به نسب و خانواده به دور است و در این راستا به جایی رسیده است که تمدن غربی تا امروز به آن نرسیده است. (الإسلام والعدالة الاجتماعية، ص: ٦١)

اسلام تصریح کرده است که نوع بشر کرامت دارد و نباید خوار شود:

وَلَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِي آدَمَ وَحَمَلْنَاهُمْ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَرَزَقْنَاهُمْ مِنَ الطَّيِّبَاتِ وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَى كَثِيرٍ مِمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِيلاً[ الإسراء: ٧٠].

و به راستى ما فرزندان آدم را گرامى داشتيم، و آنان را در خشكى و دريا [بر مركبها] برنشانديم، و از چيزهاى پاكيزه به ايشان روزى داديم، و آنها را بر بسيارى از آفريده‌هاى خود برترى آشكار داديم.

ما انسان‌ها را به خاطر نوع آنها گرامی داشته‌ایم نه به خاطر نژاد و قبیله‌ی آنها؛ کرامت انسان‌ها در راستای برابری مطلق است. همه از آدم هستند و آدم از خاک. اگر آدم گرامی است پس همه‌ی فرزندانش هم گرامی هستند. (الإسلام والعدالة الاجتماعية، ص٦٥)

همه‌ی انسان‌ها در جامعه‌ی بشری کرامتی دارند که نباید خدشه‌دار شود و هیچ کس حق ندارد آنان را مسخره کند؛ قرآن چه زیبا فرموده است: وَلاَ تَلْمِزُوا أَنْفُسَكُمْ[الحجرات:١١] و از يكديگر عيب مگيريد. گویی عیب‌جویی یک مؤمن از مؤمن دیگر، عیب‌جویی از خود است چون همه از یک نفس هستند. (الإسلام والعدالة الاجتماعية، ص٦٥)

ج: هم‌بستگی اجتماعی

بر اساس هم‌بستگی اجتماعی، فرد مصلحت خاصی دارد و در برخوداری از آزادی در حدود معینی قرار می‌گیرد. جامعه هم مصلحت کلانی دارد که باید آزادی افراد باید به آنجا محدود شود. به همین خاطر اسلام اصل هم‌بستگی بین فرد و خانواده، فرد و جماعت و بین نسل‌های پیاپی را مقرر کرده است. 

اسلام آزادی فردی را در زیباترین شکل‌های آن مقرر کرده است؛ برابری انسانی را در دقیق‌ترین معانی ترسیم کرده است اما آشوب و بی‌نظمی را برنمی‌تابد. جامعه حساب خود را دارد و بشریت ارزش و اعتبار خود را. اهداف دینی هم ارزش خود را دارند. به همین خاطر اصل وابستگی فردی در مقابل آزادی فردی است و در کنار آن وابستگی جمعی را مقرر کرده است که شامل فرد و جماعت و تکالیف آنان می‌شود و این چیزی است که از آن به هم‌بستگی اجتماعی نام می‌بریم.